نگاهی به سریال رچد / درون هر آدم عاقل، یک دیوانه در حال تقلا برای بیرون آمدن است

عصرسینما؛ آیدین مفتاحی

برای بسیاری نام پرستار رَچد یاد آور فیلم «پرواز بر فراز آشیانه فاخته/ دیوانه از قفس پرید» است. پرستار بی عاطفه و سنگدلی که بلای جان بیماران بود، شخصیتی سادیستیک که آنتاگونیست اصلی فیلم و البته رمان “کن کیسی” می باشد. حالا با گذشت نزدیک به شش دهه از زمان چاپ رمان و البته چهل و پنج سال پس از فیلم جاودانه ی “میلوش فورمن”، در اقتباسی متفاوت و برداشتی آزاد از این داستان و شخصیت پرستار رَچد، قرار است بیشتر با این شخصیت و شاید چرایی کارهایش و مسیری که او را به چنین موجود ترسناک و مخوفی تبدیل کرده آشنا شویم.

“رایان مورفی” پیش از این در داستانی مشابه و در فصل دوم سریال «داستان ترسناک آمریکایی: تیمارستان»، سادیسم، افراد سادیسمی و نحوه اداره عجیب یک بیمارستان روانی را به تصویر کشید بود. اما این بار دست او برای روایت داستانی مشابه بازتر بوده و اتفاقا شخصیتی را انتخاب کرده که از قبل برای بیننده آشنا است و به واسطه این پیش زمینه ی ذهنی شروع به نمایش سیر تبدیل پرستار رَچد به یک هیولا کرده، هیولایی که بیننده در سالیان دور ملاقاتش کرده و احتمالا دیدن سرگذشت او بسیار برایش جذاب خواهد بود.

در همین ابتدا باید این نکته را متذکر شد که مورفی برای نگارش این داستان مستقیم به سراغ دست نوشته های کن کیسی رفته و داستانش را بر اساس نوشته های او و نگاهش به زندگی و سرگذشت میلدرد رَچد بسط و گسترش داده است.

در اولین مواجه با سریال احتمالا آنچه که شما را بیش از همه مجذوب خود خواهد کرد ترکیب رنگ ها و تصاویر خوش رنگ و لعابی است که در مقابلتان قرار گرفته است. انتخاب رنگ هایی که با هوشمندی و اتکا به روانشناسی رنگ ها انجام شده، به عنوان نمونه سازندگان سریال در توضیح رنگ سبز و فیروزه ای که اتفاقا” رنگ غالب سریال است و بیننده در بیشتر سکانس ها خود را در محاصره این رنگ ها خواهد یافت، گفته اند: “فیروزه‌ای و سبز رنگ نمادین غالب بودند که ما برای شخصیت‌های مختلف به معناهای مختلف استفاده کردیم. این رنگ‌ نشانه‌هایی از مضامینی مانند خشونت، ستم، هوس، حسادت، طمع و شر را به تصویر می‌کشد.

با این توضیح و نگاه درستی که در انتخاب رنگ ها وجود داشته، با دقت بیشتری به راحتی می توانید تمام صفات اشاره شده را در شخصیت های داستان پیدا کنید. شخصیت هایی که هر یک به نوعی به دنبال رسیدن به میل و خواسته خویش میباشند و برای تحقق این امر هر کدام مسیر متفاوتی را پیش گرفته اند. مسیری که حالا رسیدن به آن یا از راه حسادت و صدمه زدن به دیگران، یا از راه شر و یا از راه خشونت میگذرد. شخصیت هایی با افکاری پلید که هریک به نوعی دچار مشکلات روحی و روانی اند. شاید در آن بیمارستان تعداد کمی بیمار روانی بستری باشند اما بیمارستان (یا بهتر است بگویم تیمارستان) بزرگتر جامعه ای است که این همه روان پریش با آزادی کامل و بدون هیچ کنترلی در آن زندگی میکنند.

سریال رچد

 

اما تاکید بر نمایش این افکار پلید و البته تعدد شخصیت ها، کمی باعث بر هم خوردن ریتم داستان شده است. البته که نمایش سیر تغییرات رَچد از گذشته تا رسیدن به آن تصویری که بیننده از او در ذهن دارد نیازمند جزئیات و خرده داستان های فراوانی است و طبیعتا بخشی از این تحول شخصیتی به واسطه تاثیر دیگران بر او به وجود می آید.

چرا که میلدرد محصول محیطی است که در آن بزرگ شده است و مورفی نیز با در نظر گرفتن همین مساله شخصیت های زیادی را به داستان اضافه کرده و فراخور آنها خرده داستان هایی را نیز تعریف میکند. اما با این حال خروجی کار کمی آزار دهنده و حوصله سر بر می باشد و حتی باعث دلزدگی بیننده از سریال نیز میشود. در واقع حضور بعضی از شخصیت ها و داستان های فرعی به شدت اضافه و زیاده گویی است و بیشتر از آنکه در گسترش شخصیت رَچد نقشی داشته باشد، تاکیدی است بر وجود مشکلات روحی و روانی در جامعه و اشاره ای به ذات پلید آدم ها، که بالاخره روزی بروز پیدا خواهد کرد.

مساله ی آزار دهنده دیگری نیز در سریال وجود دارد و آن هم تاکید بر هم جنس گرایی میان شخصیت ها است. موردی که پیش از این نیز بارها در سریال های مورفی شاهدش بودیم و البته یک سر آن نیز به تمایلات شخصی خود مورفی بر میگردد، اما این همه تاکید آن هم زمانی که این روابط تاثیری در پیشروی داستان ندارند و تنها نقشی سفارشی را بازی میکنند کمی آزار دهنده است.

در کنار تمام نقط ضعف و قوت سریال باید به بازی خوب سارا پلسون هم اشاره کرد که همکاری متعددش با مورفی باعث شده که به راحتی بتواند آنچه را که در ذهن او میگذرد را به اجرا در آرود و در این جا نیز به خوبی موفق شده شخصیت دوگانه میلدرد رَچد را که یک لحظه عاشقانه با بیماران رفتار میکند و لحظه ای دیگر چون فرشته مرگی بر سر افراد ظاهر میشود را به اجرا درآورد. شخصیتی پیچیده، با طیف وسیعی از احساسات که گاها حدس زدن قدم بعدی و تصمیماتش برای بیننده غیر ممکن است.

در یک جمع بندی، فصل اول سریال «رَچد» را میتوان به عنوان مقدمه ای از یک داستان بزرگ در نظر گرفت و در نگاهی به آینده سریال و با در نظر گرفتن جزئی از کل میتوان نسبت به آنچه مورفی در فصل اول ارائه داده و البته ادامه سریال خوشبین بود.

پی نوشت: پرستار رَچد در فیلم «دیوانه‌ای از قفس پرید» با بازی “لوئیز فلچر” به بینندگان معرفی شد. فلچر جایزه‌ی اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن را برای این فیلم دریافت کرد.

 

یادداشت های دیگری از نویسنده این مطلب:

تحلیلی بر سریال ترسناک «تسخیر عمارت بلای» / هیچ کس به اندازه کسی که فراموشی را نمیپذیرد، تنها نیست

نقد فیلمهای روز: تحلیل و بررسی فیلم «صدای متال» ساخته داریوس ماردر

 

 

مشاهده بیشتر

شاید از این نوشته‌ها هم خوشتان بیاید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا